مرگ نویسنده

نویسنده: سحر دانشور
(به سارا عرفانی که صبور است
و صبور است و صبور؛ و همه خوب می‌دانیم
درخت تلخ صبر چه میوه‌های شیرینی که در چنته ندارد!)
آیا سارا عرفانی نویسنده است؟ پاسخ این سوال به ظاهر ساده را می‌توان از حد فاصل سارا عرفانی و آثار مکتوبش بیرون کشید. حد فاصلی که چون یک اتاقک سرتاسر سفید، حاوی زیست جهان ذهنی نویسنده و زیست جهان عینی و اجتماعی اوست. چیزی که کمک می‌کند تا نویسنده در یک فرآیند هنری دغدغه مند به خلق داستانهایی مشغول شود که گره‌های ذهنی او را به گره‌های اجتماع پیوند بزند.
در حقیقت پیوند ذهنیت و فردیت نویسنده با وقایع جاری در زیست جهان اجتماعی تحت لوای حقیقت جاری در هستی، قادر است به تولید آثاری موثر و ماندگار منجر شود. اما به راحتی می‌توان آثار سارا عرفانی را شاهدی بر مرگ او در همان اتاقک سفید دانست.
عرفانی نویسنده پر دردی است که در پی آوای حقیقت راهیِ کوچه و بازار زیس%:.۷۷!جهان خود شده است. او در میان مردم معمولی قرن ۲۱، در بطن انقلاب اسلامی می‌زید و دغدغه‌های جاری و روزمره آن‌ها را دستمایه داستان‌ها و قصه‌های خویش قرار می‌دهد. ارتباط وثیق و جدی او با وقایع و دغدغه‌های اجتماعی زیرِ چتر معنویت و حقیقتِ متولد شده از دل انقلاب اسلامی، به آثار او ویژگی خاصی می‌بخشد که او را به نویسنده ای مردمی تبدیل می‌کند. ویژگی مثبتی که در غفلت خاص نویسنده بزرگترین ضربه را به آثار او وارد می‌کند.
به دیگر سخن در تلاقی ذهنیت، تخیل و خلاقیت نویسنده و عینیت جامعه، تحت لوای حقیقت حاکم بر این دو؛ حنای ذهنیت نویسنده رنگ باخته و در انفعالی عجیب از سوی عرفانی وقایع اجتماعی بر خلاقیت و تاویل‌های ذهنی نویسنده از امور جاری می‌چربد و ماجراها بدون نویسنده و هنرش مسیر خود را پی می‌گیرند.
این اتفاق «داستان‌های مردم معمولی» را به «ماجراهای معمولی مردم» تبدیل می‌کند، حال آن که در صورت حضور فعال نویسنده در روایت وقایع و استفاده از ذهنیت خویش برای قوت بخشیدن به ابعاد مختلف ماجرا و رجوع به درون و محیط شخصیت‌ها می‌توان از خلق روایت‌های یکنواخت و تک خطی اجتناب کرد. نکته ای که در آثار عرفانی مورد غفلت واقع شده است.
در حقیقت عرفانی به هنگام داستان گویی با درون بینی زوم شده، تنها و تنها به دید زدن شخصیت مورد نظر و حرکات قابل رویت او اکتفا کرده و با حذف افکار، شرایط، مراوادات، آرمان ها، ضعف ها، قوت‌ها و در نتیجه حذف محیط و جامعه داستانی، از بستر سازی برای تاویل‌های مختلف از یک ماجرا پیشگیری می‌کند و در شرایط مرگ نویسنده، داستان را به یک روایت معمولی تنزل می‌دهد.
نکته قابل لمس دیگر در آثار عرفانی نثر یکنواخت و بعضا راکد اوست. عرفانی از انتقال روح و فضای غالب داستان به نثر و به خدمت گرفتن به جای کلمات عاجز است. می‌توان گفت نثر مناسب و نحوهٔ چینش و به کارگیری کلمات در یک داستان باید با روح و مغز داستان و فضای حاکم بر ماجراها هماهنگ باشد. به طور مثال در داستان «صدف» که فضای قصه، تداعی گر ناامنی، ترس، پنهان کاری و بی اعتمادی است همان نثری به کار برده می‌شود که در داستان شاعرانه «حضور آسمانی» یا «نگاه ماه» استفاده شده. حال آن که در فضای داستان «صدف» نثر باید حامل روح پنهان کاری و ترس باشد به شکلی که مخاطب، خود را در فضای آن خانه احساس کند. به همین صورت نثر داستان‌های «پارسا»، «به خاطر تو»، «در آخرین نگاهش» و «هدیه ولنتاین» علی رغم وجود فضاهای متفاوت در هر داستان، یکنواخت و یکدستند.
البته این نکته ای است که نه تنها توسط عرفانی بلکه از سوی بسیاری نویسندگان دیگر نیز مورد غفلت واقع شده و کارکرد نثر و تاثیری که در انتقال فضای مورد نظر دارد، معمولا با بی توجهی خاصی از سوی نویسندگان مختلف و بالاخص جوان مواجه می‌شود.
وسعت جهان ذهنی و شخصی نویسنده و توانایی درک ابعاد مختلف اجتماع در بطن هستی در وسعت بخشیدن به جهان داستانی نویسندگان تاثیری ویژه دارد و ایشان را از طرح مستقیم پیام مورد نظر خود منع می‌کند؛ نکته ای که می‌توان از آن به عنوان آفتی برای داستان یاد کرد. آفتی که گاه به جان داستان‌های خوب و خودمانی سارا عرفانی نیز می‌افتد. واکاوی روح پیام‌های مورد نظر و جستجو در انسان برای کشف ابعاد پنهان‌تر و حتی ناشناخته او و تلاش جه%:.۷۷!تک بعدی ندیدن انسان، کلید طرح پیام به صورت غیر مستقیم و در لفافه ای به نام داستان است.
در این حالت است که می‌توان کارکرد انتقال معانی و حکمت‌ها را از داستان‌های مختلف انتظار داشت و نویسنده را حکیمی دانست که از قالب داستان در راستای انتقال حکمت‌ها بهره می‌برد.
در پاسخ به سوال اول این نوشتار می‌توان مدعی شد سارا عرفانی نویسنده ای است که از خود ما سخن می‌گوید و با داستان هایش قادر است تداعی کننده زندگی، مسائل و دل مشغولی‌های ساده، جاری و روزمره همه ما باشد. مسائلی که گاه در پیچ و تاب خاص زندگی به لغزشگاه هایی جانکاه تبدیل می‌شوند و حضور یک نویسنده حکیم با رعایت تمامی آداب تفکر و نوشتن و دانستن از تبدیل این سنگریزه‌ها به کوه‌های غیر قابل حمل پیشگیری می‌کند.
منبع: سایت فیروزه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.