دغدغه‌های نوشتن رمان دینی

روزنامه اطلاعات – شماره ۲۶۱۴۳ – هشتم اردیبهشت ۹۴
محمدرضا حیدرزاده
در ادبیات کنونی ایران، رمان دینی، جایگاه خاص و ویژه ای دارد و جامعه با دقت و حساسیت بیشتری به این نوع ادبیات توجه می کند؛ چرا که نوشتن داستانی با محوریت پاسداشت مسایل دینی و حفاظت از کیان خانواده، کاری سخت و حساس است، اما موفقیت در انجام آن، ماندگاری داستان و بیشتر شدن مسئولیت نویسنده را به همراه دارد.
در این زمینه می توان به رمان «پنج شنبه فیروزه ای»
اشاره کرد که سفر یک گروه دانشجویی به مشهد مقدس برای زیارت مرقدمطهرامام رضا (ع) را دستمایه داستانی ماندگار قرار داده است. این رمان، نوشته سارا عرفانی است که اخیراً از سوی انتشارات نیستان روانه بازار کتاب شده است.
«پنجشنبه فیروزه ای» از نظر بیان رویدادهای داستانی، اثری نیست که تماماً در مسجد و مکان های
مذهبی بگذرد، بلکه داستانی لوکس و شبه روشنفکرانه بوده و ساختار روایت دینی آن شکل گرفته در ساختارهای عادی و روزمره و قابل دسترسی زندگی امروز است و به زیبایی به مسئله سبک زندگی دین مدارانه می پردازد.
این رمان را می توان یک تجربه قابل اعتنا و قابل قبول در حرکت به سمت تولید چنین آثاری دانست. آثاری داستانی که پیش از هر چیز سعی دارند به دور از هر نوع قضاوت و یا ظاهرالصلاح نشان دادن بخشی از شخصیت های داستانی و ترسیم فضاهای سفید و سیاه در داستان، سبک های مختلف از زندگی انسانی را پیش روی هم قرار داده و مخاطب را به همذات پنداری با آن وادارند.
رمان، با یک داستان سریع و سرضرب آغاز می شود.
با روایتی از یک دانشجو که مخاطب می تواند به سادگی با آن همذات پنداری کند؛ دانشجویی که اهل ادا در آوردن نیست. اما رمان پس از این پیش درآمد، وارد رابطه ظریف چند دختر دانشجو می شود
که برای زیارت به مشهد مقدس وارد شده اند. شاید اوج رفتار عرفانی در نگارش این رمان و رو در رو قرار دادن سبک های مختلف زیستی در رمان را بتوان در این بخش رمان جستجو کرد.
سارا عرفانی با رعایت جنبه های مختلف عفاف، مخاطب را به درون تو در توی ذهن دختران جوان دانشجویی می برد که در این سفر همراه هم هستند.
توصیف دقیق پوشش، چهره و حتی شرح لحن آنها در کنار دیالوگ های به کار رفته توسط آنها و نیز شیوه ری اکشن های جسمی آنها در بیان برخی جملات و عکس العمل نشان دادن به آنها، یکی از نقاط قوت وی در ترسیم شخصیت های این رمان است. با این حال، او در کنار این چنین ابتکاراتی، به ترسیمی ظریف و زیبا از اندیشه و نگاه و زندگی مؤمنانه از زاویه یک دختر جوان در بستر رویدادهایی که داستان پیش پای او می گذارد، دست یافته است.
نویسنده «پنج‌شنبه فیروزه‌ای» می گوید: کتاب، دو راوی دارد و از زبان یک شخصیت دختر و یک شخصیت پسر روایت می‌شود و داستان چند دانشجو است که به زیارت امام رضا (ع) می‌روند. در این سفر اتفاقاتی برای آنها می‌افتد و فلاش‌بک‌هایی هم به زمان گذشته می‌خورد.به چند چیز در این داستان پرداختم؛ یکی خود زیارت و این‌که زیارت مطلوب‌تر کدام است و به چه شکلی زیارت کنیم، شایسته‌تر است؟ برخی اصرار دارند در محلی زیارت کنند که به بدن امام رضا (ع) نزدیک‌تر است، یا این‌که ضریح را ببینند و برای زیارت به سمت ضریح بروند. البته، من اینها را نفی نکردم، اما دغدغه شخصیت داستان این مسایل است و به این موضوعات فکر می‌کند. در نهایت هم با توجه به اتفاقاتی که می‌افتد، از این امور می‌گذرد و در زیارت عمیق‌تر می‌شود.
از سوی دیگر، دو شخصیت اصلی داستان مشکلاتی در زمینه ازدواج دارند و چند سال است می‌خواهند با هم ازدواج کنند، اما خانواده‌ها جلوی پایشان سنگ می‌اندازند و مسایلی مانند خانه و ماشین و مهریه را مطرح می‌کنند. سعی کردم این موضوعات را هم در داستان لحاظ کنم.
نویسنده رمان خاطرنشان می کند: داستان‌های من تم مذهبی دارند و سعی می‌کنم با جذابیت‌هایی که ایجاد می‌کنم، هم مخاطب را جذب داستان کنم و هم او را تا پایان با خود همراه نگه دارم. البته، تشخیص این‌که تا چه اندازه موفق بوده‌ام، برعهده منتقدان است.
وی با اشاره به بازخورد های پس از چاپ این رمان می افزاید: بازخوردها نشان داد که هرکس با ارتباط دلی و آنچه در قلب داشته است با این رمان ارتباط برقرار کرده است.
مخاطبان با برقراری رابطه دلی با امام رضا(ع) با این رمان ارتباط برقرار کرده اند و من نیز در این میان نقش یک واسطه را به عهده داشتم.
عرفانی با بیان اینکه نوشتن این رمان به چه دلیل طول کشید، اضافه می کند: هنگام نوشتن رمان، دخترم به دنیا آمد و بعد از یک سال شروع به نگارش آن کردم و شب ها با فراغ خاطر شروع به نوشتن کردم. بعد از چهار سال نوشتن، من واسطه برای حال خوب، ارتباط و برقرای با مخاطب هستم و امیدوارم که در زیارت های آنها سهم داشته باشم.از ناشر این رمان سید علی شجاعی و همه کسانی که در نوشتن این کتاب من را همراهی کردند، کمال تشکر و را دارم.
در بخشی از رمان می خوانیم:
یکی از دختر‌ها به طرفش آمد و گفت: صبر کن!
جلوتر آمد. به جزوه‌ای که دستش بود اشاره کرد و گفت: بابا چقدر همه چی رو می‌نویسی! هر چی نگاه کردم دیدم کم مونده سرفه‌های استادم بنویسی…. خندید.
پسر هم خندید. نفس عمیقی کشید و گذاشت بوی گرم و شیرین ادکلن تمام ریه‌ا‌ش را پر کند. گفت: مگه یادت نیست؟ جلسه اول گفت توی امتحان از حرفای کلاس سؤال می‌ده.
دختر گره‌ای به ابروهای پیوسته ا‌ش انداخت و گفت: اتفاقاً همین خیلی منو ترسوند. برای همین گفتم جزوه تو رو امانت بگیرم کپی کنم، اگه اجازه می‌دی البته. بچه‌ها گفتن جزوه‌هات از بقیه کامل‌تره.
پسر چند لحظه مردد ماند.
دختر بی‌معطلی گفت: نگران نباش! امانت دار خوبی هستم.
سر کج کرد و منتظر ماند. چند بار پلک زد و نگاهش کرد. گفت: تازه می‌خواستم بگم برای جلسات قبلی رو هم بیاری ازت بگیرم.
دختر دیگری چند ردیف جلوتر بند کیفش را روی شانه انداخت و وقتی داشت از کلاس بیرون می‌رفت، برایش دست تکان داد. پسر هم دست تکان داد. ورق‌ها را مرتب کرد و جلوی دختر گرفت که همچنان لبخند شیطنت آمیزی به لب داشت. گفت: باشه، بگیر!
دختر که فاتحانه ورقه‌ها را در کوله پشتی می‌گذاشت گفت: ممنونم! کپی می‌کنم فردا می‌آرم. اگه تو‌ام لطف کنی بقیه‌شو بیاری خیلی عالی می‌شه.
پاسخ داد: باشه. می‌آرم…
پسری که تا آن موقع کنارش نشسته بود بلند شد. با چشم به کوله او اشاره کرد و گفت: اونم بی‌زحمت کپی کن فردا بیار. یادت نره.
گفت: یادم نمی‌ره. برو خوش باش!
بعد نفس عمیقی کشید و به دختر گفت: پس بوی ادکلن تو بود که از اول ساعت، تمام کلاس رو برداشته بود. درسته؟ الآن که اومدی نزدیکم متوجه شدم.
ابروهای پیوسته دختر در هم رفت و یک قدم عقب گذاشت. گفت: ببخشید… اذیتت کرد؟
جواب داد: اصلاً!… اتفاقاً خیلی عالی بود. می‌شه گفت دیوانه کننده بود. معلومه فیک نیست. حتماً کلی به خاطرش پیاده شدی! ولی معلومه خوش سلیقه‌ای. آفرین!
دختر در جوابش گفت: لطف داری. اگه زنونه نبود می‌گفتم قابل نداره.
هر دو خندیدند…

ettelaat

دریافت نسخه پی دی اف این صفحه از روزنامه
منبع: https://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2015\04\04-27\19-15-48.htm

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.