گفتوگو با سارا عرفانی نویسنده کتاب پروانهای که سوخت
اشاره:
سارا عرفانی متولد سال ۱۳۶۱ تهران، جزء آن دسته از نویسندگان جوان و با انرژی است که علیرغم سن و تجربه کمش آثار در خور توجهی دارد. وی فارغالتحصیل رشته معارف از دبیرستان شهید مطهری و کارشناس الهیات- گرایش فلسفه- از دانشگاه شاهد میباشد. عرفانی داستاننویسی را با گذراندن دورههای داستاننویسی مکاتبهای حوزه هنری آغاز کرد و به خاطر رمان لبخند مسیح نامزد دریافت جایزه شهید حبیب غنیپور شد وی همچنین برگزیده جشنواه بانوی فرهنگ نیز بود. از دیگر آثار وی میتوان به کتابهایی چون: از جنس خدا (زندگینامه شهید نصرالله کرمی)، سردار استقامت (زندگینامه شهید محمدجواد آخوندی)، زنگ عبور (خاطرات دانشآموز شهید) اشاره کرد.
آنچه در ذیل آمده ماحصل گفتوگویی یک ساعته با ایشان است که ساده و خودمانی تمام سؤالات ما را پاسخ داد.
ظاهراً نویسندگی را با آموزش مکاتبه داستاننویسی حوزه هنری آغاز کردید. در چه سالی بود و چه زمینهای باعث این کار شد؟
بله، من قبلاً چند تا داستان نوشته بودم و پیش اساتیدی بردم و نشان دادم، آنها بعد از خواندن داستانهایم پیشنهاد کردند که دورههای آموزشی حوزه را امتحان کنم و من هم در سال ۱۳۷۷ یک دوره مکاتبهای را شروع کردم.
رشته تحصیلی شما الهیات با گرایش فلسفه است، بیشتر میخورد که جذب مباحث محض و تئوریک فلسفی و دینی باشید قالب نویسندگی داستان معمولاً صراحت فلسفه را ندارد چرا مقالهنویس یا مبلغ دینی نیستید؟
اتفاقاً من دوست دارم تا جایی که امکانش باشد مباحثی که در فلسفه سنگین و سخت بیان میشود برای همه قابل فهم باشد. فلسفه چیزی است که به وجود برمیگردد چیزی که همه با آن در ارتباطند. در واقع فلسفه چیزی جز، یکسری مفاهیم که عبارتهای سنگینی را برایش انتخاب کردهاند، نیست که همین باعث میشود خیلی سخت و سنگین به نظر برسد اما در حقیقت بسیار لذتبخش است. من دوست دارم بتوانم تا حدی که امکانش هست آن را برای دیگران قابل فهم و درک کنم و نیاز همه انسانها را برآورده کنم و فکر نکنند که همه باید فیلسوف باشند تا فلسفه را بفهمند امیدوارم که با داستاننویسی به این هدف برسم.
با توجه به رشته تحصیلیتان طبیعی است که به ادبیات متعهد و دینی علاقمند باشید، تعریفتان از ادبیات متعهد چیست و جایگاه آن در جامعه امروز ما کجاست؟
به دلیل تجربه و سن کم شاید نتوانم جواب سؤالتان را دقیق بدهم اما در واقع من یکسری اعتقاداتی دارم که بر مبنای آنها مینویسم و در اصل من داستان را برای داستان نمیخواهم، و اینکه صرفاً برای سرگرمی باشد را قبول ندارم و احساس میکنم باید یک هدف والاتری در پشت این قضیه باشد تا معنای واقعیاش درک شود.
در حقیقت من به دنبال این نیستم که یک ادبیات متعهدی را دنبال کنم و یک نویسنده متعهد باشم. دوست دارم با توجه به عقایدم بنویسم. فعلاً خیلی وارد جنبههای تحلیلی ادبیات نمیشوم یعنی سنم ایجاب نمیکند.
به نظر شنا مراکزی مثل حوزه هنری چقدر در گسترش این گونه از هنر و ادبیات مؤثر بودهاند و میتوانند مؤثر باشند؟
حوزه در این زمینه تلاشهای بسیار خوبی انجام میدهد و کتابهای خوبی هم به چاپ میرساند و سعی دارد که کارش را در سطح بالایی انجام دهد یعنی همه کتابها از یک فیلتر خاصی میگذرد و یکسری کارهای کارشناسانه رویش انجام میشود تا به چاپ برسد. فعالیتهای خوبی هم در زمینههای مختلف از جمله داستان، هنر و ادبیات انجام میدهند.
در کارنامه نویسندگیتان حجم قابل توجهی زندگینامه داستانی وجود دارد به این نوع کار علاقه دارید یا به شکل اتفاقی رقم خورده است؟
به طور کلی من به ادبیات دفاع مقدس بسیار علاقه داشتم و اولین داستانی را هم که نوشتم یک رمان درباره دفاع مقدس بود که چاپ نشد چون میگفتند به دلیل سن و تجربه کم نمیتوانی در این حوزه کار بکنی، به همین دلیل من زمینههای دیگر را تجربه کردم و مطالعات زیادی انجام دادم. الان شاید بتوان گفت که من به اصل خودم برگشتم. نوشتن درباره شهدا برایم لذتبخش است و هر کدام از آنها برای من بار آموزشی بالایی دارد و بسیار خوشحالم که به این سمت رفتم نوشتن زندگی نامه شهدا راضیم میکند.
«پروانهای که سوخت» چطور شکل گرفت؟
البته حوزه به ما پیشنهاد کرد که هر شهیدی را که دوست داریم انتخاب کنیم و کار کنیم من شهید نواب صفوی را خیلی کم میشناختم و در واقع همان عکسی که از ایشان در خیابان نواب هست را بسیار دوست داشتم و به دلیل اینکه ایشان جوان و انقلابی بودند و شور انقلابیشان خیلی زیاد بود ایشان را انتخاب کردم تا بتوانم زیادتر دربارهاش بدانم. وقتی شروع به خواندن کتابها کردم خیلی چیزها فهمیدم اینکه ایشان دارای نبوغ فوقالعادهای بودند و خیلی چیزهای دیگر، بعد از خواندن همه کتابها چینش آنها را مشخص کردم و نگارش را شروع کردم.
پس تحقیقاتتان فقط کتابخانهای بوده است؟
بله، چون مصاحبهای در اختیار ما نگذاشتند و همسر ایشان هم در مشهد بودند و با اینکه به مشهد هم رفتم ولی نتوانستم با ایشان صحبت کنم و کتابم را بر اساس تحقیقات کتابخانهای بستم.
چرا روایت خطی را انتخاب کردید؟ و آیا به انواع دیگر نگارش از نظر فرم و ساختار هم فکر کردید؟
بله به انواع نگارش فکر کردم ولی مشکل اساسی من زمان کار بود چیزی که همیشه در سریالها میدیدم و قبول نمیکردم ولی وقتی آدم کاری را قبول میکند باید با قوانین خاص آنها پیش برود من فقط دو ماه برای نگارش فرصت داشتم و این زمان با توجه به حجم کتابهایی که باید میخواندم، زمان بسیار کمی بود چون کتابهایی که باید مطالعه میکردم اکثراً تاریخی بودند و من با تاریخ کمی مشکل دارم و از توالی اتفاقهای تاریخ سر در نمیآورم. در واقع مطالب کتابهای تاریخی خیلی خشک هستند و منظم کردن آنها به شکل داستانی خیلی سخت بود و زمان زیادی را از من گرفت. من فقط یک ماه و نیم مطالعه کردم تا بتوانم کار را در بیاورم به همین دلیل خیلی فرصت نکردم با آن کلنجار برم و نوع دیگری از نگارش را انتخاب کنم. اگر زمان کافی بود قطعاً خیلی دوست داشتم یک طرح نو، ایده جدید و حرف تازه برای نوشتن داشته باشم که فرصت نشد.
آیا تلاش داشتید به وقایع تاریخی کاملاً وفادار باشید؟
بله، کاملاً. چون ایشان آدم معروفی بودند، یک وقت آدم کاری را کار میکند که خیلی شناخته شده نیست و اگر در اینجا خیالپردازی هم بکند اتفاقی نمیافتد ولی درباره شهید نواب تا جایی که امکان داشته همه واقعیات را نوشتم هر آنچه که موجود بود البته شاید با تخیل قشنگتر در میآمد ولی سعی کردم وفاداریام را به وقایع نشان دهم فقط در بعضی فضاسازیها از تخیلات استفاده کردم البته کتاب قبل از چاپ کارشناسی میشد و اگر مشکلی از نظر تاریخی داشت میگفتند.
چقدر از نتیجه کار راضی هستید؟
اگر زمان، امکانات و مصاحبههای جامعی بود قطعاً کار بهتری در میآمد اما در حد بضاعت خودم تلاشم را کردم و فکر کنم ۷۰ درصد از نتیجه حاصله راضیام.
کتاب لبخند مسیح آدم را یاد کتابهای مناظرهای میاندازد مثلاً کتاب «مناظره پیر و دکتر» شهید هاشمینژاد. چطور این قالب را برای نگارش آن انتخاب کردید؟
شاید توی این حالت بهتر درونیات یک آدم موشکافی و درگیر بشود، من بیشتر میخواستم درگیری دو تا انسان را نشان بدهم، یک آدمی که خودش دور از فضا است و آدم دیگر که به اشتباه فکر میکند میتواند به این انسان کمک کند. میخواستم چنین تقابلی را نشان بدهم به همین دلیل از شیوه مناظرهای استفاده کردم.
من موقع خواندن کتاب احساس کردم شاید این اتفاق برایتان افتاده درست است یا حالت داستانگونه داشته است؟
خب در واقع بدین شکلند، ولی در زمان دانشجویی زیاد پیش میآمد که با یک کشیش صحبت کنم. او میخواست من را مسیحی کند و من میخواستم او را مسلمان کنم ولی هیچکدام نتیجه نمیداد، یا اینکه یک خانم ایسلندی را میشناختم که میخواست یک صوفی مسلمان بشود ما یک سال با هم مکاتبه کردیم و من سعی داشتم به او بفهمانم که ما در اسلام واقعی صوفیگری نداریم، یک چنین چیزهایی بود که شاید از اینها جرقه لبخند مسیح زده شد.
آیا در این دوره که معمولاً روایات مختلف و فراوانی از موضوعات و مباحث مطرح میشود میتوان از طریق یک مناظره دو نفره یکی از طرفین را مغلوب و شیفته کرد؟ کلاً چقدر تحول و پذیرش نیکلاس منطقی به نظر میرسد آن هم از طریق اینترنت؟
فقط رابطه دو نفر نبود بیشتر آن عطشی بود که نیکلاس برای دانستن حقیقت داشت که آن کتابها و چند سایتی را که بهش معرفی شده بود دنبال کرد و همه آنها را مطالعه کرد. بیشتر قصدم نشان دادن همین بود. نگار خیلی نتواست به نیکلاس کمک کند چون خودش خیلی چیزها را نمیدانست. سعی کردم طوری نشان بدهم که همان کتابها و سایتها و کتابخانهها به او کمک کرده بود ولی با جلو برندهای به اسم نگار، موضوع این است که نیکلاس فکر میکند نگار میتواند کمکش کند و اگر هدایت و تحولی قرار است اتفاق بیفتد بیشتر نگار مدنظر بوده نه نیکلاس که البته میخواستم فقط نگار را درگیر کنم نه اینکه در آخر به طور کامل متحول بشود خب در این راه نیکلاس توانست خیلی به نگار کمک کند.
تا به حال چند کار با انتشارات سوره مهر انجام دادهاید؟
فعلاً دو کار، یکی پروانهای که سوخت و دیگری هم همین لبخند مسیح، البته یک کار هم با دفتر آقای سرهنگی انجام دادهام که زندگینامه شهید میرقاسم میرحسینی است که فکر میکنم انتشارات سوره مهر چاپ میکند.
انتشارات سوره مهر در میان بقیه ناشران چه جایگاهی دارد؟
خب امسال ناشر برتر انتخاب شده و بسیار خوب کار میکند، از کارهای خوب استقبال میکند و به نویسندگان هم بها میدهد. سوره مهر چون با حوزه همکاری میکند به دنبال فرهنگ و اعتلای فرهنگ هم هست. از طرفی آقای حمزهزاده مدیریت انتشارات دید باز و نگاه روشنی به فرهنگ و نویسندگان دارند و خودشان هم نویسنده هستند، در مجموعه این عوامل به پیشرفت و جایگاه انتشارات کمک زیادی کرده است.
آیا در حوزه دفاع مقدس هم کار کردهاید؟ علاقهمندی شما بیشتر به چه موضوعاتی برمیگردد؟
بله، همین زندگینامه داستانی که بخشی از آن به دفاع مقدس برمیگردد، من بیشتر موضوعات اعتقادی- فلسفی و دفاع مقدس را دوست دارم که خیلی راحت نمیشود در این حوزه نوشت. باید اطلاعات کامل و جامعی داشته باشیم و با نگاه روشن در این راه گام نهاد.
چه کارهایی در دست نگارش یا انتشار دارید؟
مجموعه داستانی دارم که برای انتشار به سوره مهر دادم.
منبع: سایت سازمان تبلیغات اسلامی