لبخند بزن، مسیح!

نرگس خانعلی زاده
حرف ها، وقتی شعار می شوند که به عمل نرسند اما این دلیل خوبی برای نزدن حرف های خوب از ترس عملی نشدن نیست. حرف های ساده و درست، چون از ظاهرشان داد می زنند ما خیلی خوبیم، می شوند شعار و حرف های سخت و پیچیده، چون شکل غلط اندازی دارند و برای عمل کردن شان تلاش می کنیم، دیگر شعار محسوب نمی شوند. این قانون من در آوردی جامعه ای است که حاضر نیست خوب ها را بشنود و به اسم «شعار» از آنها فرار می کند. «لبخند مسیح» سارا عرفانی از آن دست حرف های خوب و ساده ای است که قابلیت کنار گذاشته شدن را تحت عنوان شعار دارد.

واقعیت این است که «آب سرد نخور» را فقط کسی با جان و دل می پذیرد که سرفه امانش را بریده و آب ولرم هم گلوسش را خراش می اندازد چه برسد به آب خنک. کافی است دوستی بعد از دیدن این حالش، برای همدردی کردن و حتا رفع تکلیف کردن، یک توصیه دوستانه و دم دستی کند که با این وضع گلویت آب یخ نخور. گلوی درد کشیده ی بیمار، آن قدر به این حرف ساده احساس نیاز می کند که با کمال میل آن را می پذیرد و سمت آب یخ نمی رود.
«لبخند مسیح» هم برای یکی از همان کسانی است که گلو درد کلافه اش کرده است: یکی مثل نگار. در حقیقت حرف های «نیکلاس»، یک مسیحی که در محیط غربی زندگی می کند و قرار گرفتن در کنار آدم هایی که چیزی از دغدغه هایش نمی فهمند برایش سخت شده است. فقط برای نگارها شعار گونه محسوب نمی شود: کسی که به «وای… نمی دانم» رسیده باشد تا بتواند رفتارهای نگار را بفهمد. باید از رفتارهای واقعی آدم های بیرون تعجب کرده باشد تا حرف های مجازی نیکلاس، پشت صفحه ی ایمیل برایش حکم آرام بخش را داشته باشد. اگر همه ی این ها بود، دیگر وقتی نیکلاس می گوید: «کاش خدای به این بزرگی را برای برآورده شدن آرزوهای کوچک خودمان نخواهیم» برایش کلیشه نمی شود. آن وقت مثل «آب یخ نخور» لازمه ی زندگی اش می شود. لبخند مسیح درست از آن لازمه هاست.
نوشته ی بالا در صفحه ی ششم شماره ی دوم ضمیمه ی ادب و هنر روزنامه ی فرهیختگان، شنبه ۷ اردی بهشت ۱۳۹۲ به چاپ رسید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.